زندگیانهم به عنوان سایه کوچک کنار افتادهای که رد شدن از رویانهیچ حسی را به قدمهای عبوریشان نمیدهد انقدرها هم سخت نیست.
تنها سنگینی اوار شدهی روح فشرده شده تاریخ زندگی ام کمیدست و پا میزند...
شاید پذیرش اشتباهات زندگی سختی غیر قابل توصیفی داشته باشد که البته با کمیتحمل در مقابلانرستگار که نه اما ارامش خاطری ظاهری را حس میکنم.
حتما به یاد دارم که این اشتباهات تقریبا غیرقابل جبران خواهد بود و سریع تر از انچه فکر میکنم تاثیرات دوست داشتنی بر باطن سفت و سخت من خواهد داشت.
دوست داشتنی ؟؟؟ سوال مداوم ناخوداگاه من از تفکرات کثیف انبار شده . پاسخ واضحی نمیتوان ساخت اما حس رسیدن به پایان نمیتواند دوست داشتنی نباشد.مگر همه به دنبال انتها نیستیم.
پس اری دوست داشتنی .
انتهای اسمان ؟ انتهای زمین ؟ انتهای جهان ؟ به زودی همه خواهیم دانست. انتهای ذهن مسموم شده را چطور؟ بسیار بعید به نظر میرسد اما بر هیچکس میزان مسمومیت ذهنش پوشیده نیست. مگر شیدا. شیدایی خاصی این روزها را به سخره کشانده و من به خوبی میدانم کنترل بی معنیست. چرا کنترل؟ مگر انسان جز ازادی انتخاب به چیز دیگری هم میتواند فکر کند؟ بازهمانفریاد بلند به انتخابهای تاثیر گرفته معترض است. چرا زیبایی بر انتخابها تاثیر گذار است؟ چرایی بی پاسخ که البته من قربانی این انتخابهای تاثیر گرفته ام.
چرا عشق تاثیر پذیر است؟ چون حقیقی نیست.
عشق چیزی جز گفتگو میان دو ذهن مسموم شده نیست که تا انتهایانادامه دار است و البته مدام تکرار میشود. انتخاب من عشقی زشت با پس زمینهای مسموم تا انتهای تاریک ذهنمان است.
کسی حاضر به انتخاب هست؟
بازدید : 154
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 23:03